۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

گزارش به خاک ایران

این که تو مرا پس زدی، یا منِ بی‌ ریشه، با باد گره خوردم، بماند.
این که چطور می‌‌شود، چه می‌‌شود که فرزندانت، یکی‌ یکی‌ چمدان می‌‌بندند، ( چمدان هایی پر از بیهوده‌ترین‌های ممکن ) و آن چه باید را، ارزشمند‌ترین‌هایشان را پشت سر جا می‌‌گذارند هم بماند.
این که حالا بیگانه‌ای تو امانم ، چه درون، وقتی‌ که در تو نمی‌‌گنجیدم، چه بیرون، که توانِ یادت در من نمی‌‌گنجد، هنگامی که آواره‌ام می‌‌نامند هم بماند.

این که در تو بیگانه‌ام می‌‌خواندند، آنان که تو را پاس بانند، و این که بی‌ تو باز بیگانه‌ام می‌‌خوانند آنان که ملک دور را نگاه بانند هم بماند.

این که دست هایم  نقش ات را می‌‌پذیرفت بس که سنگ لاخ از خاک سره ات می‌‌سفتم، این که تا همیشه از تو می‌گفتم، این که چشم هایم، خیره در تو می‌‌ماند که مباد کوچک‌ترین زاویه ات را از یاد ببرم، وقتی‌ از من کوچ می‌‌کردی آن سی‌ سال که در تو بودم، وقتی‌ از تو کوچ می‌‌کردم بی‌ آن که سی‌ لحظه بی‌ تو سر کرده باشم، هم بماند.


این که تا به کی‌ از آن من نخواهی ماند... این یکی‌ هم بماند؟

۲ نظر:

Anahita گفت...

IN KE CHEGONE bI MAN ZENDE KHAHI MAND O SABZ... IN HAM BEMANAD...

ناشناس گفت...

na kash hıch kodameshan namanad yanı aslan chera bayad bemanad bogzar beravad bogzar dardash ham namanad hatta mıkhahı chekareshan konı? bogzar beravad ba bad ba nasım ba fut ya ba dude ghamgıne sangıne por darde sıgarat